۱۳۸۸ آبان ۵, سه‌شنبه

طالبان به مهمانسرای سازمان ملل در کابل حمله کردند

مردان مسلح یک مهمانخانه مربوط به سازمان ملل متحد را در کابل، پایتخت افغانستان، مورد حمله قرار داده اند.

سخنگوی نمایندگی سازمان ملل متحد در کابل تایید کرده که در این حمله حداقل سه نفر از کارمندان این سازمان کشته شده اند، اما برخی گزارشها حاکی از تلفات بیشتری در این حادثه است.

پلیس کابل می گوید این مهمانخانه که در شهر نو کابل واقع است حوالی ساعت شش صبح به وقت محل مورد حمله قرار گرفت.

با آغاز حملات صدای انفجارهای شدید و پس از آن تبادل آتش در مهمانخانه سازمان ملل متحد به گوش رسیده و سپس دود ناشی از وقوع انفجارها فضای محل حمله را فرا گرفت.

ماموران پلیس به سرعت به محل حادثه اعزام شدند و این هتل را محاصره کردند اما براساس برخی گزارش ها، هنوز هم شماری از مهاجمان در داخل مهمانخانه حضور دارند.

گروه طالبان مسئولیت این حمله را برعهده گرفته و گفته اند که "چند بمبگذار انتحاری کارمندان سازمان ملل متحد را در کابل به گروگان گرفته اند."

طالبان گفته اند که این حمله سرآغاز موجی از حملاتی است که برای اختلال در برگزاری دور دوم انتخابات ریاست جمهوری افغانستان طراحی شده و به اجرا در خواهد آمد.

قرار است دور دوم انتخابات ریاست جمهوری افغانستان ده روز برگزار شود و به همین دلیل، تدابیر امنیتی گسترده تری در کابل و سایر شهرهای افغانستان به اجرا گذاشته شده است.

همزمان با خبر حمله به مهمانسرای سازمان ملل، گزارش هایی هم از برخورد یک راکت در نقطه ای در نزدیک هتل پنج ستاره سرینا در کابل انتشار یافته است.

هنوز در مورد انفجار در نزدیکی هتل سرینا جزییات بیشتری در دست نیست.

هتل سرینا محل اقامت دیپلماتها و مسافران خارجی در کابل است و نیروهای امنیتی از آن به شدت مراقبت می کنند.

منبع سایت فارسی بی بی سی

۱۳۸۸ آبان ۱, جمعه

سه دقیقه ترس از خدا

نا وقت شب است. همی ساعت ده یازده است.هوای شب جلال اباد هم خوشایند. اما یک پشه از نیم ساعت است ازارم میته. خواب چشمانم را به هم میزند. اما من تا فوتو بلاگ خود را ثبت نکنم نمی مانم. همراهانم همه در جای خواب هستند و بین خود چیز های میگویند. بونگ بونگ شان از اتاق روبروی به گوشم می رسد. هی دارم می پالم چطور فوتو بلاگ خود را راجستر کنم. اوف ای پشه دیوانیم کرد. ههههم هههها گیرش کردم. اینه بین دو کف دستم جانش گرفتم.
اوه پس و پیش میروم.
شور میخورم.
صدای دوش می شنوم.
زلزله است هله بدو زلزله است.
تا از سر چپرکت خود پاین شدم. کسی برق اسا از مقابل چشمانم تیر شد. صدای می شنوم که میگه ازا زلزلت ارض زلزالها را بخوانید. زود روی حویلی شدم.
کسی مرا سخت محکم گرفته. تعمیر که مقابل چشمانم است با همان عظمتش پس و پیش میرود. زمین زیر پایم شور میخورد. ترس عجیب و غریبی وجودم را فرا گرفته. پی هم لااله الله محمد رسول الله می خوانم. دیگران هم می خوانند. زمین اهسته اهسته سرجایش ایستاده شد. ضربان قلبم نیز اهسته ترشد. چهار طرف خود رامیبنیم تا چه کسانی امده اند بیرون. میخواهم دوربین عکاسی خود را اورده عکس ادم های ترسیده رابگیرم.زمین دوباره به جنبیدن شروع کرد. اینبار زمین به شدت در زیرپایم حرکت میکند. تعمیر میرود و میایید. کسی از دو بازویم به سختی محکم گرفته است و خود را در پشت من پنهان میکند. او شاید زیاد تر ترسیده. خب باشد باکی نیست. بچه ها کلمه می خوانند. صدای میشنوم که همه را به خواندن ازا زلزلت ارض زلزالها دعوت میکند. خودش هم همیقدر میخواند و انرا به اخرنرسانده دوباره شروع میکند. تو گویی این ایه فقط همینقدر کوتاه باشد. باش ببینم ای مرد کیست. که مرا محکم گرفته و ازازلزله را میخواند. اوه بصیر رسا است! او ملا است. اگر ملا هم نیست هم نشینی ملا است. به گفته خودش پانزده نفر در قوم شان قاری قرآن است و چندین حاجی و مولوی. خودش هم هر روز به پای درس تفسیر داکتر ایاز نیازی می نشیند. اما چه شد این مرد را که یکباره گنگه شد. رنگش سفید پریده است ودر پشت مه خود را پت میکند. مراوحشت زده است. گاهی به این فکر میکنم که چطور خود رابه مرگ تسلیم کنم. گاهی هم زنم به یادم میامد که در منزل چهارم با این زلزله چطور میسازد. از طرفی هم صدای وحشناک زلزله گوش هایم را وحشت زده تر می سا زد. صدای حیوانات بخصوص پارس سگان اطراف دفتر اسمان را فرا گرفته است. سرانجام یکبار دیگر خداوند زمین را به ارامش فرمان داد. همه خاموش و ارامیم. کسی جرأت نمی کند چیزی بگوید. صدای میشنوم که می گوید بیا طرف چمن برویم. اینجا تنگ است. اگر پس لرزه دیگر بیایید و تعمیر منهدم شود ممکن ما را اسیب برساند. همه دوش کنان از تنگه که میان تعمیر و دیوار حویلی دارد به چمن پیشروی دفتر امدیم .همه پاسبانان و راننده شبانه دفتر سوی ما میاییند. همه جدا جدا میپرسند.
بخیر تیر شد؟
ترسیدی خو نی؟
نی نی شکر بخیر تیر شد نترسیدیم.
والا بسیار خطرناک بود.
ها بخدا زیاد خطر ناک بود.
میفهمی نیم دقیقه بود.
خدا میداند چقدر تاوان رسانده باشد.
گوش تان بگیرد صدای امبولانس خو نمی اید.
نی نی مه خو چیز نمی شنوم.
ای سگ خدا میداند چرا هنوز هم میجفند.
ترسیده.
ها حیوانات میترسند.
حیوانات پیشتر از انسان ها زلزله را تشخیص میتن.
ین همه جملاتی است هر کس بدون مشخص کردن مخاطبش سر زبان میاورد. هر کس یک نظر میدهد. یکی میگوید تعاملات درون کره یی زمین مسبب این زلزله است. کسی میگوید نی وقت ادم ها زیاد گناه می کنند زلزله میشود. خوب دوباره برمی گردیم به طرف اتاق های خود. اما پیش از داخل شدن به اتاق های ما. چند دقیقه دیگه هم در همو حویلی گک مهمان خانه دفتر ما که در پشت تعمیر اصلی دفتر ما است ایستاد می مانیم. صدای ترق و پرق از اشپز خانه به گوشم میرسید. یکی از همکاران خارجی ام بر خلاف رنگ همیشه گی اش با چهره سفید در را باز می کند و با ترس و لرز به ما نزدیک می شود. ما که همه از او بدتر ترسیدیم متوجه میشویم وقت فرار اورا بیدار نکردیم. اما مه به یاد دارم که کسی گفت ایلایجه ( همی همکاری خارجی ما. اهل کنیا است) را بیدار کنید. اما نمیدانم چه شد که بیدارش نکردند. او می پرسد چه اتفاقی افتاده است. هر کس به عجله جواب میدهد. زلزله شده. زلزله. بازهم همان جملات پیشتر. یکی میگه بسیار شدید بود. دیگیری میگه طولانی. یکی از ترس خود و دیگری هم از دست پاچه گی خود قصه می کند. همه با هیجان قصه میکنند. اما این مرد هیچ گپ نمی زند تو گویی روح از تنش پریده. هیچ نه گفت و رفت و خوابید. ما هم همه کلمه هایمان را خوانده خواب کردیم.
ساعت: 9 صبح جمعه. باهم ناشتا می خوریم. سر و کله همی همکار ما پیدا می شود. صبح بخیر میگوید و دورتر از ما می نشیند. با صدای غور و لحجه خاص انگلیسی افریقایی صدا میکند. فرهاد مه تا هنوز هم در چرت هستم که شما دیشب چرا طرف چمن دفتر فرار کردید؟
خب دیگه معلوم که خاطر زلزله.
مگر چرا طرف چمن. همین گوچه تنگک که شما از طریق ان به چمن رفتید خطرناکتر از همه جا بود؟
خب همه هیجان زده بودیم نمی توانستیم تصمیم بگیریم. یکی صدا کرد برویم چمن ما هم دویدیم. اینجا چیزی در ذهنم میگردد. که مبادا این مرد دیشب زلزله را نفهمیده باشد از چیزی دیگری ترسیده باشد. هنوز در ذهنم غوغااست. از او می پرسم چرا دیر از اتاقش بیرون شد و انهم چرا از راه اشپز خانه؟
من خواب بودم. داشتم کابوس میدیدم. صدای لرزش باد پکه که در اتاقم بود مرا از خواب بیدار کرد. یک لحظه احساس کردم که من صدای انفجاری را شنیده باشم. هنوز خواب در سرم بود. خوب نمی توانستم تشخیص بدهم که چه اتفاق افتاده است. قلبم داشت به شدت میزد. دستانم یاری نمیکرد دستگیر دروازه را بفشارم تا بیرون شوم. در همین وقت سرو صدای از بیرون شنیدم. دیدم چند نفر بیرون ایستاده اند. خوب تمرکز کردم دیدم شما هستید. دیدم شما با وحشت به سوی کوچه تنگی که به چمن دفتر می انجامد فرار کرید. دیگر خیالم یقینی شده بود که اینجا اتفاق بدی افتاده است. یکبار فکر میکرم راکتی اثابت کرده باشد. باری هم دلم گواهی میداد که کسی بمب دستی انداخته یکی ان انفجار کرد و دیگریش حالا انفجار میکند و از همین خاطر کسانیکه اینجا بودند فرار کردند. عاجل دستم هایم را به گوش هایم بردم و در پشت دیوار خود را پنهان کردم تا مبادا صدای این بمب گوش هایم را کر کند. موهای جانم ایستاد شدند. قلبم به شدت میزد. انتظار فاجعه ی را میکشیدم. اما هیچ چیزی نشد. دیدم شما دوباره برگشتید. حالا من نسبتاً خوب شده بودم. دقت کردم دیدم شما هم هیجان تان فروکش کرده است. من که از ترس انفجار از راه ارتباطی اتاقم به اشپز خانه انجا فرار کرده بودم. از راه اشپز خانه بیرون شدم. فقط همان لحظه بود دانستم زلزله شده. نه راکت اثابت کرده نه هم بمب دستی.

۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه

فروش سيستم عامل جديد شركت مايكروسافت كه ويندوز ۷ نام گرفته آغاز شد.

فروش سيستم عامل جديد شركت مايكروسافت كه ويندوز ۷ نام گرفته آغاز شد.

در شهر لندن بيش از ۵۰۰ نفر پيش از آغاز بامداد روز ۲۲ اكتبر، بيرون يكى از شعبه هاى فروشگاه زنجيره اى PC World تجمع كرده بودند تا اولين نسخه هاى اين نرم افزار را بخرند.

يك سخنگوى اين فروشگاه اعلام كرد بين نيمه شب و ساعت يك بامداد به وقت لندن در هر دقيقه حدود سه عدد از اين نرم افزار به فروش رسيد.

همچنين سايت آمازون اعلام كرده شمار نسخه هاى پيش فروش شده از اين سيستم عامل در هشت ساعت اول عرضه، از كل دوره پيش فروش سيستم عامل ويندوز ويستا بيشتر بوده است.

دليل اصلى استقبال قابل توجه از ويندورز هفت، ناكامى ويندوز ويستا در جلب نظر كاربران بوده است.

سيستم عامل ويستا از نظر عملكرد با مشكلات فراوانى مواجه بود و اين مشكلات باعث شده بود كه نه تنها حدود دو سوم مصرف كنندگان ادارى از ارتقاء دادن ويندوز اكس پى به ويستا خود دارى كنند، بلكه در مجموع و در ميان كاربران خانگى نيز اقبال بسيار كمى به ويندوز ويستا نشان داده شد و كماكان استفاده از ويندوز اكس پى بيشتر از ويندوز ويستاست.

به نظر مى رسد مايكروسافت كه بيش از نيمى از درآمد خود را از فروش سيستم عامل ويندوز كسب مى كند، پيام كاربران را به درستى دريافته است.
تغييرات در ويندوز ۷

کاربران می توانند تنها با حرکت دادن نشانک ماوس بر روی پنجره های کوچکی که محتویات پنجره های جمع (minimize) شده را نشان می دهند، این پنجره ها را به طور کامل باز کنند

سيستم عامل جديد ويندوز دچار چند تحول عمده شده است.

از آنجا كه معمارى ويندوز ۷ از نظر اصول مهندسى نرم افزار با ويندوز ويستا سازگار است ارتقاء از ويندوز ويستا به ويندوز ۷ به راحتى صورت مى گيرد، گرچه اين مسئله باعث مى شود گزينه ارتقاء از ويندوز اكس پى به ويندوز ۷ از بين برود و كاربران اكس پى مجبور به نصب كامل (Clean Install) ويندوز ۷ شوند.

با اين حال ملزومات نصب ويندوز ۷ هنوز با ملزومات نصب ويندوز ويستا (يك گيگابايت حافظه و بهره گيرى از پردازنده اى با حداقل سرعت يك گيگاهرتز، براى نسخه استاندارد) يكى است؛ البته كماكان مايكروسافت پنج نسخه متفاوت از اين نرم افزار را ارائه كرده (مبتدی - Starter، خانگی - Home Premium، حرفه ای - Professional، تشکیلاتی - Enterprise و نهایی - Ultimate) كه از ۱۲۰ دلار تا ۳۲۰ دلار قيمت دارند و كار انتخاب براى كاربران ساده تر نشده است.

آنچه بيش از هرچيز نحوه كار ويندوز ۷ را تغيير داده، تحولى است كه در نگاه توليد كنندگان نرم افزارهاى سيستم عامل به اصول عرضه نسخه جديد نرم افزار آنها ايجاد شده است؛ شركت اپل در توجيه كارايى سيستم عامل اسنو لئوپارد تاكيد مى كند كه اين سيستم عامل سريعتر آماده به كار مى شود و راحت تر كار مى كند.

ويندوز ۷ هم به نسبت ويندوز ويستا "راحت تر" كار مى كند، "سريعتر" است و عملكرد بهترى دارد.

تغييرات در ظاهر اندك است؛ از جمله taskbar مانند Dock در محيط سيستم عامل اپل به فضايى تبديل شده كه هم آيكون هاى برنامه هاى درحال كار در آن ديده مى شود و هم آيكون هايى كه كاربر براى داشتن دسترسى ساده تر در آنجا قرار داده است.

اگر كاربر بدون كليك كردن بر روى آيكون برنامه هاى درحال كار، نشانگر ماوس را بر روى آيكون قرار دهد نسخه كوچكى از پنجره آن برنامه ظاهر مى شود؛ با بردن ماوس بر روی هریک از پنجره های کوچک، کاربر می تواند بدون کلیک کردن، پنجره مورد نظر خود را به طور کامل باز کند.

اگر كاربر احساس كند كه تعداد پنجره هاى باز بيش از اندازه است، مى تواند با نشانك ماوس، بالاى يكى از پنجره ها را گرفته و آن پنجره را تكان بدهد؛ به اين ترتيب ديگر پنجره ها همگى جمع (minimize) مى شوند و تكرار اين عمل، همه پنجره هاى جمع شده را دوباره در معرض ديد قرار مى دهد.

اين سيستم عامل همچنين ابزارى به نام Snipping Tool را در اختيار كاربران قرار مى دهد كه از طريق آن كاربر مى تواند هر تكه اى از صفحه قابل مشاهده خود (مثلا بخشى از يك صفحه وب) را بطور مشخص جدا كرده و براى ديگران ارسال كند.

همچنين به نظر مى رسد امكان استفاده از صفحات لمسى بسيار ساده تر شده باشد و كاربران، همانند امكانات موجود در دستگاه هاى آى فون، با لمس دو نقطه از يك صفحه بر روى آن زوم كنند و حتى آن را بچرخانند، هرچند در برخى نرم افزارها از جمله Google Earth اين امكان به طور صحيح كار نمى كند.

در بهره گيرى يا كنترل امكانات شبكه، اكنون كاربران مى توانند حتى نوع فايل هايى كه براى به اشتراك گذاشتن مجاز هستند را تعيين كنند و همچنين يك فايل صوتى يا تصويرى را براى كامپيوترهاى ديگر در شبكه پخش كنند.

از سوى ديگر در اقدامى كه به نظر مى رسد در تلاش براى جلوگيرى از بيشتر شدن شكايات حقوقى عليه مايكروسافت به اتهام انحصارطلبى صورت گرفته، تعداد زيادى از برنامه هايى كه جزئى از ويندوز ويستا بوده اند، در حالت عادى نصب نمى شوند كه از جمله مى توان به برنامه هاى نگهدارى و طبقه بندى عكس، ويرايش ويدئو، برنامه هاى چت و حتى برنامه ارسال و دريافت ئى ميل اشاره كرد.

با اين حال كاربران مى توانند اين نرم افزارها را به طور مجانى از طريق سايت مايكروسافت دانلود كنند.

۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه

بندی رقص میکند-قسمت اول

بعد ازنیم روز راه زدن و نیم روز کارکردن و چند ساعت والیبال نان شب خوردم و امدم به اتاق. اتاق را باید با همکارم شریک سازم. مهمان خانه دوتااتاق بیشتر ندارد و ما یم چهار. هیچ یک از همراهانم چون خودم نیستند. یکی منتظر ساعت 9 است تا سریالی 24 را ببیند دیگری می گوید ای بابا او چیست میبینی بیا ویدیا ببین که زنده گی را بفهمی. دیگش میگه مچم امروز مانچستر و لیور پول چطور شد. مه که د رکنار کلکین روی تختکی لهیدیم به چیز های مختلف چرت میزنم. باری فضای پر شر و شوری طوی دیشب یادم میایید. باری هم اینکه زنم امشب بی مه در خانه پدرش چه حال دارد. گاهی به این چرت می زنم که چطور از داد و ستد کلداری در جلال اباد عکس تهیه کنم. به تاق طرف راستم می بینم که چطور با بی سلیقه گی مه گدو و ود شده. از پکول گرفته تا پوست چاکلیت و دوربین عکاسی و بوتل اب هر طرف پرت شده. پله های کلکین باز است. هوای تازه و معتدل به داخل اتاق جریان دارد. همراهان نمازخوانانم نماز خواندن و سریال بینان شان سریال دیدند. مه یک سره چرت میزنم اما فضای عروسی دیشب و چهره مرد عجیب و غریب هی مرا به خود میکشاند. یا من ادم عادی نیستم یا هم این عروسی ها عادی نیستند. شاید ان مرد راست می گوید این عروسی است یا سانه؟ دیشب که ساعت 8 بود داخل سالون همو هوتل که در سر کوه باغ بالا است شدم. این هوتل نام سخت دارد و جای نفر های دولتی و خارجی هاست. یگان افغان خر پول هم اینجا عروسی میکند. از خانه خود که درهمین منطقه باغ بالاست تا هوتل پیاده رفتم. تا رسیدن به هوتل چند جای دست مال سربازان به بهانه تلاشی شدم و یک جای هم به سگی سپرده شدم تا بویم کند که مبادا بمب داشته باشم.
این هوتل که بر سر یک تپه است رسیدن به ان بدون موتر ادم مانده و زله میکند. هه ها بلاخره رسیدم. هوای گرم سالون گوش های سرد شده ام را در اولین قدم به سالون گرم کرد. میز که زنم با پدر، مادر و خواهرش نشسته بودند را یافتم و درکنار زنم نشستم. راستش امروز خاطر کارگاه مولتی میدیا جدید انلاین به محفل ناوقت رسیدم. زنم از مه خفه بود و از کنج چشم بد بد طرف دید. مه هم با اشاره چشم برش رساندم که کارگاه مهمتر از عروسی بود. وقتی داخل سالون شوی میبینی عروس داماد اخر سالون نشسته اند و هنر مندان در وسط دست چپ و در فاصله مابینی از دروازه تا اخر سالون. قندیل ها و چراغ های اضافی سالون را از حد مورد نیاز بیشتر روشن کرده. در حدی که ادم را اذیت میکند. هنرمند خوشحال تر از داماد به نظر میرسد میگوید "باید کمی بخوانم". همانطور که سالون از حد بیشتر روشن است اواز موسیقی نیز خیلی بلنداست. سر، لی، و چندین چیزی دیگر که هنر مندان میدانند در اواز و اهنگ هنر مند وجود ندارد. هی یک سره درب و دروب میکند و سرش هم معلوم نیست لیش هم. دختران و پسران خوردان و کلانان با هم میرقصند. ظاهراً همه اظهار خوشی میکنند وبه نحوی تلاش میکنند خود را در رقص از دیگری متخصص تر نشان دهند. گوشم صدای غم غمی می شوند. چشمانم می پالد که کیست می غمد. چهره ها در نظرم فوکس و دی فوکس میشوند. هاااااا ها. چشمم به جوانی افتاد که چهره دود کرده دارد و دندان هایش را بر سر همدیگر فشار میدهد. چین های پیشانی اش نشان می دهد که ناراحتی دارد و نوع بافت دادن دستانش به همدیگیرعادی نیست. اهسته خود را به او نزدیک کردم. اول ترسیدم مبادا امدنم خوشش نبیایید. اما نمی دانم چطور دانست که من میخواهم در مورد حالتش بدانم. جوان لبخند میزند. سرش را تکان میدهد. دستانش را با فروبردن انگشتان در همدیگر قفل میزند... تکان خوردن سرش ایستاد شد. خرمنی آه را از بینی خارج کرد. بدون اینکه به طرف ببیند گفت:
-ای چه حال است
چه حال است؟
- خوب ببین
مه که چیزی نمی بینم
- هه هه هه نی می بینی خو تیر خود میاری. مه همی حالی نمی فامم که درسانه هستم یا عروسی.
خوب معلوم است که عروسی است- اونه، ببین، عروس داماد- ای سانه چیست؟
- همو که هندی ها کوته میگویندش. همو که در فلم دیوداس چندر موکی دارد و به مردان عیاش رقص میکند.
هه هه دستم را به شانه اش زدم- جوان هم هستی اما بازهم ایقدر بد بین و متعصب؟

بندی رقص میکند - قسمت دوم

-نی بچیش مسئله تعصب نیست هر چه باشم غیرت خو دارم. دستش را بلند کرد و به سوی دختر که درمیدان میرقصید اشاره کرد: ای دخترره میبینی که پیشروی ده ها بچه و هنرمند رقص میکند از فامیل های ماست. تو ازخاطر مرا متعصب میگی که حالی د افغانستان دمکراسی است هر کس هرچه خواست بکند ها. ترا بخدا همی دمکراسی است. اینه تو هم ادم روشن معلوم میشی. همی دمکراسی است؟ خاموش بودم فقط چین های پیشانی ام را به منظور خواستن توضیح از او بالا انداختم. جوان ادامه داد مه خو ایرا دمکراسی نمی گم. ایرا ازادی نمیگم. دمکراسی و ازادی همو است که خودی انسان ها معلوم شود. یعنی هر کس خودش باشد د هر چیز خودش باشد. تصمیم بگیرد و به دل خود زنده گی کند. یک رقص کردن در بین لشکر مرد بیگانه دمکراسی و ازادی نیست. اینه همی دختر. کسی را که می خواهد همراهش عروسی کند پدرش نمی مانه. میگه جایکه مه میگویم باید عروسی کنی. د خانه دو روپه را ازادی نداره. ای دختر یک بندیست. فکرکن یک بندی رقص میکنه. ای دختر رقص در بدل یک معامله میکند. اگر رقص نکند باز دختر های فامیل عروس و داماد هم در محفل شان رقص نمیکند. ای رقص نیست که ادم ها به خودی خود رسیده باشند به اراده خود تصمیم گرفته باشند. ای رقص از خوشی به خاطر عروسی نیست. یک عادت است. نمایش لباس است. نمایش اندام هاست. ای بیچاره ره رقابت و بد بختی اینجا کشیده.
دستم زیر زناخم و ارنجم به میز تکیه دارد. با سرعت گفتارش چشمانم خیره تر می شود وگوش هایم بازتر. فقط ام اممم می گویم. جوان بعد از یک وقفه بازهم آه و اوف کلان می کشد. از او نام و کارش را پرسیدم - چه میکنی ناممه و کارممه.سیلت ببین. دفعتاً احساس ارامش عجیبی کردم. باری سنگینی از گوش هایم بر طرف شد. متوجه شدم موسیقی متوقف شد. و دیدم جای آواز خوان مردی دیگری با لباس رسمی (دریشی) و شکم برامده ایستاده است. یک لحظه فکر کردم هنر مندی جدیدی امده. نور افگن تصویر بردار مستقیمآً به چشم های مه می تابد خوب نمی توانم روی چهره این مرد تمرکز کنم. هاهه ها نور افگن خاموش شد. شناختم هاها شناختم این مرد برادرداماد است. با انگشتش روی مایکروفن میزند. گلویش را صاف کرد. هنوز هم نمی دانم میخواند یا سخنرانی می کند. ها سرانجام شروع کرد. همه را خوش امدید گفت و چندتا ازهمان گپ های کلیشه یی دیگر. از جمله اینکه محفل امروز به خاطر زنده کردن خاطرات کابل قدیم این طور اشاره اش به اشتراک زنان و مردان در یک سالون بود یکجا هستیم. اروز دارم هموطنان ما همیشه بتوانند در فضای امن و چطور و چی کار محافل شانر ا برگزار کنند.
من که از صدای بلند موسیقی چنان گنس و گیج شده بودم ادامه سخنانش را نشنیدم من تازه داشتم تمرکز میکردم که بدانم بهانه این سخنرانی غیر مترقبه چیست که صدای ترسناک از جنس بد شلکی گلوله شنیدم. از جا پریدم و همه تمرکزم به هم خورد. دوباره خود را اداره کردم. تا خواستم بدانم چه گپ است دیدم همه به پا خواستند کف زدند. من هم که ترسیده بودم برای پوشانده شدن این ترس خود را عادی جلوه داده در جای خود نشسته به کف زدن اغاز کردم، همزمان موسیقی هپی برت دی به نواختن شروع کرد. هنوز رخم رنگ خودش را نگرفته بود و کم کم دست و پایم سرد بود و لرزان، که دانستم امروز سالروز تولد اغا داماد نیز هست. بازهم همان گرز و گروز شروع شد و رقص و پای کوبی. سالون را ترک کردم. لحظه دهان دروازه ایستاده بودم. اما بازهم صدای موسیقی اذیتم میکرد. خواستم دور تر بروم. محیط هوتل راخوب بلدم زیرا همین سالون عروسی از طرف روز جای کنفرانس های موسسات پول دار و وزارت ها است. همین چند روز پیش شاهد کنفرانس محو کوکنار همینجا بودم. کمی از دروازه سالون دور شدم. صدا موسیقی هم کم شد. به قدم زدن به طرف تبه مقابل سالون ادامه دادم. اگر از سالون خارج شوی در بیست قدمی ات دایره بزرگی به قطر 5 متر را خواهی دید که با چندین کوزه فواره اب تشکیل شده است. من از ان عبور کردم. در 30 قدمی این دایره به طرف شرق. حود 30 پله زینه به طرف بالا رفته است. این پله ها را نیز پیمودم. به سر تپه رسیدم. امشب در سه سال گذشته اولین بار ام است از طرف شب کابل را از یک نقطه مرتفع میبینم. آووه کابل روشن شده. حالا میتوانم تشخیص بدم کجا کجاست. هزاران چراغ روشن است. تعداد این چراغان سه سال بیش که از همین جا دیده بودم اندکی زیادتر از انگشتانم بود. همم کابل هم از طرف شب منظره بدی ندارد. حد اقل به ان زشتی روزش نیست.
فرهاد فرهاد چای سیاه می خوری یا سبز؟
کمی خود را بلند کردم دیدم اشپز در انسوی کلکین ایستاده است. او در حالیکه چای سبز دم کرده است اما بازهم می پرسد چای سیاه می خوری یا سبز.
بیار استاذ هرچه دم کردی بیار.
کجاست رپیق هایت
رفته هر کدامش طرف کار و بار خود

۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

کابوس گمانه زنی ها انتخابات به پایان رسید

یج بررسی کمیسیون رسیدگی به شکایات انتخاباتی در افغانستان نشان می دهد که آرای حامد کرزی از انتخابات ریاست جمهوری این کشور زیر پنجاه درصد رفته است.
نتایج ابتدایی انتخابات آرای آقای کرزی را حدود پنجاه و پنج درصد اعلام کرده بود اما نتایج نهایی انتخابات به دلیل بررسی ادعاهای تقلب در آن حدود دو ماه به تاخیر افتاد.
مسئولان کمیسیون رسیدگی به شکایات انتخاباتی به بی بی سی گفته اند که آقای کرزی قادر به تکمیل بیش از پنجاه درصد آرا برای برنده شدن در انتخابات نشده است.
به این اساس، انتخابات افغانستان میان حامد کرزی، و نزدیک ترین رقیب انتخاباتی او، عبدالله عبدالله، به دور دوم خواهد رفت.

۱۳۸۸ مهر ۲۱, سه‌شنبه

پنجاه و شش روز از انتخابات گذشته اما چه شد؟

امروز پنجاو شش روز از برگذاری دومین انتخابات ریاست جمهوری افغانستان می گذرد اما متأسفانه تا کنون هم همان حکومت فاسد و ناکام به حاکمیتش دوام دوام میدهد.

زلمی خلیل زاد در یک سفر غیر منتظره وارد کابل شد

زلمی خیلیل زاد سفیر اسبق امریکا در افغانستان روز سه شنبه 13 اکتوبر وارد کابل شد. تا کنون خلیل زاد خود در خصوص اهداف سفر خود به افغانستان چیزی نگفته است. اما گمانه زنی های در حلقات سیاسی وجود دارد که ممکن امریکا از او به عنوان فرد کلیدی در جهت پایان دادن به بحران بعد از انتخابات استفاده کند.

۱۳۸۸ مهر ۱۵, چهارشنبه

انفجار انتحاری امروز صبح شهریان مرکز شهر کابل را به وحشت انداخت

این انفجار در کوچه پاسپورت در نزدیکی سفارت هندوستان و وزارت داخله کشور رخ داد. تلفات این رخداد از سوی نهاد های مختلف دولتی متفاوت اعلان شده است. در یک اعلامیه ریاست جمهوری تعداد کشته شده گان این رخداد را 7 و زخمی شده گان را 60 تن اعلان کرده اند . در همین حال شاهدان عینی گفته اند دست کم 12 تن در این رخداد کشته شده اند و بیشتر از 83 تن زخم برداشته اند. به گزارش خبرنگاران روز نیوز این حمله با استفاده از یک موتر نوع سرف انجام شده است. گفتنیست برای رسیدن به کوچه پاسپورت هر موتر باید از دو دروازه امنیتی عبور شود. این دو دروازه همواره موتر ها را به جدیت تلاشی میکنند.